سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مصطفی

ای عشق دیرآمدی

ای عشق ، دیر آمدی

هنگام ناشناس دلی
 دارم بگو ، بگو چه کنم ؟
 پرهیز عاشقی نکند
پروای آبرو چه کنم ؟
 این ساز پر شکایت من
 یک لحظه بی زبان نشود
 ای خفتگان ، درین دل شب ، با ناله های او چه کنم ؟
 گوید که وقت دیدن او دست تو باد و دامن او
 گویم که می کشد ز کفم
 با آن ستیزه جو چه کنم ؟
 گرید چنین خموش ممان
 از عمق جان برآر فغان
گویم که گوش کرده گران
 بیهوده های و هو چه کنم ؟
 جوشیده و گذشته ز سر
 صهبای این سبو ، چه کنم ؟
 معشوق کور باطن من
پروای رنجشم نکند
من نرم تر ز برگ گلم
با این درشت خو چه کنم ؟
ای عشق ، دیر آمده ای
از فقر خویشتن خجلم
 در خانه نیست ما حضری
بیهوده جست و جو چه کنم ؟